|
|
|
|
|
پنج شنبه 9 مهر 1394 ساعت 21:18 |
بازدید : 4431 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
آرزومندان فراوانند. آرزو دارد ببیند کوه، دسته دسته قهرمانان را که می خواهند پای را بر قله بگذارند. آرزو دارد ببیند دشت، دسته دسته پهلوانان را که می خواهند پای در میدان جانبازی، بدون وقفه بگذارند. در تمام روز و شب، من نیز آرزو دارم شود آخر برآورده؛ آرزوی دلکش هر کوه، یا هر دشت.
------------------------------------------------------
من و صبح بهار، می دانیم روی دامان هر گلی در باغ تا چه اندازه، پاک، شبنم هست. پاک باشیم ما مگر کمتریم از شبنم.
-----------------------------------------------------
مستیم. تا ماه را در بازوان خود، بفشاریم؛ خود را از قله های رفیع مانند یک پلنگ گرسنه به سوی ماه پرتاب می کنیم.
--------------------------------------------------------- ظهر است و آفتاب مطبوع کرده است؛ از جویبارِ روشنِ آبادی نوشیدن دوبارهٔ یک مشت آب را. ای همسفر ... به پیش.
-----------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر کامبیز صدیقی کسمایی ,
اشعار کامبیز صدیقی کسمایی ,
شعر ,
کامبیز صدیقی کسمایی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|