دو شنبه 22 تير 1394 ساعت 14:23 |
بازدید : 1160 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
(نظرات )
خوش باش دل ای دل! پس از آن چله نشینی
افتاده سر و کار تو با ماه جبینی
در سیر الی الله به دنبال تو بودیم
ای گنج روانی که عیان روی زمینی
تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم
یک باغ انار است و یکی کاسهٔ چینی
لبخند تو با اخم تو زیباست که چون سیب
شیرینی و با ترشی دلخواه عجینی
دلواپس آنم که مبادا بدرخشد
در حلقهٔ صاحب نظران چون تو نگینی
هنگام قنوت آمد و ما دست فشاندیم
آن جا که تو پیش نظر آیی، چه یقینی؟
حالی ست مرا بر اثر مرحمت دوست
چون خلسهٔ انگور پس از چله نشینی
شاعر شدم که خوب بفهمم عذاب را...
شاعر باید دلی از گنجشک داشته باشد و پوستی از کرگدن!
با دوست پری شانم و بی دوست پریشان
به باور من پاسخ ابلهان همیشه هم خاموشی نیست! از طرفی همواره هم نمی توان پاسخ دشنام را با مهر داد. چرا که گاه طرفی که رو به روی شما ایستاده است شیرین عقل تر از این حرف هاست که معنای لبخند و سکوت شما را درک کند.
محتاج چند متر مربع تنفس ام...
عالیجناب جامعه! خورشید کو؟؟
درباره او[ ویرایش ]
بدیع در یکی از دیدارهای شعرا با آیت الله خامنه ای غزلی را سرود که شعرش، آیت الله خامنه ای را به وجد آورد. وقتی ایشان از شهرش سؤال پرسیدند و نام نیشابور را شنیدند، خطاب به او گفتند: «چه کسی می گوید بعد از خیام و عطار خدا چیزی به این شهر نیافزوده است»
رویکرد بدیع به معشوق از جنس سنتهای ادبی کلاسیک است.روز به روز بر فخامت شعری او افزوده میشود. اما تنها فخامت و تشخص زبانی شاعر را شاعر نمیکند.
آرش شفاعی ،متنقد
علیرضا بدیع را می شناسم،چهره ای که این سالها به همت استعداد شگرف وتلاش بی وقفه اش نشان داده که می تواند وزنه و اعتباری باشد برای ادبیات امروز نیشابور والبته کشور.