|
|
|
|
|
دو شنبه 19 بهمن 1394 ساعت 1:2 |
بازدید : 8877 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
شوری نهچنان گرفت ما را کز دست توان گرفت ما را ما هیچ گرفتهایم از او او هیچ از آن گرفت ما را هر گه بتو عرض حال کردیم در حال زبان گرفت ما را درد دل ما نمیکنی گوش درد دل از آن گرفت ما را هشدار که صرصر اجل هان چون باد خزان گرفت ما را مردیم و ز کس وفا ندیدیم دل از همه زان گرفت ما را هر دوست که در جهان گرفتیم دشمن به از آن گرفت ما را هر چند که راستیم چون تیر او همچو کمان گرفت ما را گفتیم که بشکنیم توبه ماه رمضان گرفت ما را یا رب به زبان چه رانده بودیم کاتش به زبان گرفت ما را دیدیم جهان بجز طرب نیست ز آن دل ز جهان گرفت ما را پا از سر ما نمیکشد غم گوئی به ضمان گرفت ما را بس حرف که بر رضی گرفتیم بعضی سخنان گرفت ما را
-----------------------------------------
نقابی بر افکن ز پی امتحان را که تا بینی از جان لبالب جهان را چو در جلوه آیی بدین شوخ و شنگی برقص اندر آری زمین و زمان را بروی زمین مهروار ار بخندی بزیر زمین درکشی آسمان را من از حسرت رویش از هوش رفتم خدایا شکیبی تماشاکنان را به دل زان نداریم یک مو گرانی که بر سر کشیدیم رطل گران را بهارت دلا کس ندانست چون شد بهر حال دریاب فصل خزان را فراموش کردند از مهربانی چه افتاد یاران نامهربان را از آن نام تو بر زبان می نراندم که میسوخت نام تو کلام و زبان را رضی این چه شور است در نالهٔ تو که از هوش بردست پیر و جوان را
-----------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر رضی الدین آرتیمانی ,
اشعار رضی الدین آرتیمانی ,
شعر ,
رضی الدین آرتیمانی ,
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
|
|